صبوحی
به پرواز شک کرده بودم
به هنگامی که شانههایم
از توان سنگین بال
خمیده بود،
و در پاکبازی معصومانه گرگومیش
شبکور گرسنه چشم حریص
بال میزد
به پرواز شک کرده بودم من
سحرگاهان
سحر شیری رنگی نام بزرگ
در تجلی بود
با مریمی که میشکفت گفتم:شوق دیدار خدایت هست؟»
بی که به پاسخ آوایی برآورد
خستگی باز زادن را
به خوابی سنگین
فروشد
همچنان
که تجلی ساحرانِ نام بزرگ؛
و شک
بر شانههای خمیدهام
جای نشین سنگینی توانمند
بالی شد
که دیگر بارش
به پرواز
احساس نیازی
نبود
کاربرد ضرب المثل اگر خیلی باسوادی برو خط پیشانی خودت را بخوان
تجلی ,کرده ,خوابی ,رابه ,ساحرانِ ,بزرگ؛و ,پرواز شک ,شک کرده ,زادن رابه ,باز زادن ,رابه خوابی
درباره این سایت