محل تبلیغات شما

صبوحی

به پرواز شک کرده بودم

به هنگامی‌ که شانه‌هایم

از توان سنگین بال

خمیده بود،

و در پاک‌بازی معصومانه گرگ‌ومیش

شبکور گرسنه چشم حریص

بال می‌زد

به پرواز شک کرده بودم من

سحرگاهان

سحر شیری‌ رنگی نام بزرگ

در تجلی بود

با مریمی که می‌شکفت گفتم:شوق دیدار خدایت هست؟»

بی که به پاسخ آوایی برآورد

خستگی باز زادن را

به خوابی سنگین

فروشد

همچنان

که تجلی ساحرانِ نام بزرگ؛

و شک

بر شانه‌های خمیده‌ام

جای نشین سنگینی توانمند

بالی شد

که دیگر بارش

به پرواز

احساس نیازی

نبود

کاربرد ضرب المثل اگر خیلی باسوادی برو خط پیشانی خودت را بخوان

گلچین بهترین شعر های مولانا

اشعار زیبایی نیما یوشیج

تجلی ,کرده ,خوابی ,رابه ,ساحرانِ ,بزرگ؛و ,پرواز شک ,شک کرده ,زادن رابه ,باز زادن ,رابه خوابی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهدای شهر گرمدره جوانان ویس {مویلحه} endless-tears حرف دل darkrutpkoquan خاطرات دری وری مشهدکاوه Ian's life Benjamin's life تکلیف روز دو شنبه